خلاصه داستان: “استنلی” و “اولیور” در کالیفرنیا به فروش درخت کریسمس مشغول هستند. فروش زیاد نبوده و یک بحث ساده با مشتری بدخلق بالا گرفته و موجب میشود آنها خانه و باغ مشتری را نابود سازند…
خلاصه داستان: در سال 1938 جنگ خاتمه پیدا کرده است اما استنلی که مسئول حفاظت از یک سنگر بوده هنوز از این قضیه مطلع نشده است! در همین هنگام الیور، همرزم سابق استنلی، عکس وی را در یک روزنامه می بیند و…
خلاصه داستان: استن و اولیور که نوازنده هستند، بوسیله ی قطار به محل اجرای بعدیشان در پوتسویل پنسیلوانیا که یک محل نمایش بسیار معروف در زمان خود است، سفر می کنند. در داخل قطار آن ها وارد واگن اشتباهی می شوند و…
خلاصه داستان: لورل و هاردی، نوازندگان دوره گرد در سرمای زمستان، به امید کسب درآمد در کنار خیابان مشغول نواختن اند که سازهایشان را در یک دعوا از دست میدهند. در همین زمان آنها یک کیف پول پیدا میکنند که به آنها شانس خوردن یک غذای گرم را میدهد. ولی شخص دیگری نیز در کمین کیف پول است…
خلاصه داستان: استنلی و الیور به همراه همسرانشان در راه ایستگاه قطار بودند تا به تعطیلاتی در آتلانتیک سیتی بروند، اما تماسی از طرف یکی از دوستانشان دریافت می کنند جهت دعوت به یک مهمانی و…
خلاصه داستان: لورل و هاردی در پی “مری رابرتز” هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند. آنها مری را در کافهای در غرب میابند. ولی صاحب کافه و همسرش طماعش در پی بدست تصاحب این ثروتند.
خلاصه داستان: هاردی که یک پزشک متخصص مغز است به همراه دستیارش لورل بر سر این که کدام به تلفنها جواب دهند با هم مشاجره می کنند. با این حال قرار است که هر کدام برای ساگرد ازدواج خود با خواهر آن یکی برنامه ریزی کنند…