خلاصه داستان: یک خواهر و برادر در یک روستا زندگی می کنند. آنها پدر و مادر ندارند، بنابراین باید برای تغذیه خود سخت کار کنند. آنها به آسیابانی وابسته هستند که اسب مورد نیاز برای شخم زدن زمین را از او اجاره می کنند. آسیابان بسیار خسیس است، هرگز از آنچه که دارد غافل نمی شود. اما این دنیا بدون عدالت نیست که به همه پاداش دهد
خلاصه داستان: یک کارگر تعمیر جاده به نام نورمن است که به همراه مافوقش «آقای دل» مشغول کار هستند. نورمن نامهای دریافت میکند که باید به ارتش ملحق شود. آنها به فرانسه فرستاده میشوند تا جادهی جلوی ارتش نیروهای متفق را تعمیر کنند. رئیس نیروهای متفق شخصی است بسیار شبیه نورمن است و او از این موقعیت استفاده میکند و...