خلاصه داستان: مردی با داشتن دو فرزند همسرش را طلاق میدهد. او در شركتی كارمند حسابداری بوده و اكنون بيكار شده است. مرد با فرزندان خردسالش به خانه مادر خود میرود. زن نيز به منزل پدری میرود. زن خود را با كار خياطی سرگرم میكند، اما هيچ يك از زندگی جديد و وضع خود راضی نيستند. آن دو پس از مدتی از اقدام عجولانه خود پشيمان میشوند و ...
خلاصه داستان: داستان این سریال دربارهٔ ماجراهای روزمرهٔ زندگی سه پسربچه به نامهای جواد، محسن و مرتضی است. خانوادهٔ جواد، در خانهٔ عزیز خانم (با بازی شهلا ریاحی) مستأجرند. محسن و پدرش آقای خورشیدی (با بازی اکبر عبدی) هم همسایهٔ دیوار به دیوارشان هستند...
خلاصه داستان: سال ۱۳۵۶، در آستانهٔ ورود رئیسجمهور آمریکا به تهران رضا درگاهی کارمند تأسیسات فرودگاه بر اثر سرعت زیاد اتومبیل، گروهبان رحمتی، پاسبان گشت را زیر میگیرد. اسلحهٔ پاسبان مفقود میشود. اداره آگاهی سروان کیانی و سروان قاسمی را مأمور پیگیری پرونده میکند. سازمان امنیت مفقود شدن سلاح را...
خلاصه داستان: سهراب پس از مشاهدهٔ فیلمی در تلویزیون که بر اساس مهاجرت لهستانیها در جنگ جهانی دوم به ایران ساخته شدهاست، تصمیم میگیرد به دنبال بستگانش که گمان میکند لهستانیتبار هستند، بگردد.
خلاصه داستان: فیلم عروسکی «شهر موش ها» به کارگردانی «محمدعلی طالبی» و «مرضیه برومند» و به قلم «احمد بهبهانی» ماجرای یک شهر پر از موش است که یک «گربه» سیاه قصد حمله به آن را دارد. به همین خاطر، موش ها تصمیم می گیرند که به یک شهر جدید بروند. والدینشان از راه سخت اما کوتاه حرکت می کنند تا شهر را برای حضور بچه ها و آقا معلم و آشپزباشی، که از راه جنگلی می آیند، آماده کنند.
خلاصه داستان: بهمن ماه ۱۳۴۳ محمد اندرزگو به همراه چند تن دیگر رو به روی ساختمان مجلس منتظر می شوند تا حسنعلی منصور را ترور کنند. ترور با موفقیت انجام می شود، اما….
خلاصه داستان: اعضای خانواده ای در راه سفر به یكی از شهرهای شمالی كشور، در كنار جاده، چمدانی می یابند. داماد خانواده با شیطنت دیگران را ترغیب می كند كه چمدان را بگشایند. اما با منع پدر همسرش روبرو می شود. عاقبت چمدان از باربند اتومبیل آنها می افتد. ....
خلاصه داستان: اسب کالسکه یک زوج روستایی هنگام سفر به خانه داماد در طوفان شب عروسیشان رم میکند و آنها در جنگلی تاریک سرگردان میشوند و در جستجویشان برای خروج از جنگل به عمارتی بزرگ میرسند که متعلق به یکی از شاهزادگان قاجار است. با اجازه صاحب خانه آنها امکان مییابند که شب را در آنجا به سر برند. زوج جوان پس از ورودشان به خانه درمییابند که تنها ساکنان این عمارت بزرگ شازده و پیشکار خواجهاش که او را بیوجود صدا میزند هستند. آنها میبیند که شازده بیمار است و...