خلاصه داستان: داستان سریال روایتگر لحظاتی از زندگی نوجوانی به نام مجید و مادربزرگش (بی بی) است. در این سریال داستانهای متعددی را برای مخاطبان به نمایش میگذارند که از آن جمله میتوان به ملخ دریایی، امتحان ورزش، زنگ انشاء، اردو و … اشاره کرد.
خلاصه داستان: ژاکوب، یهودی لبنانی الاصل، در یک میهمانی، به همراه تعدادی از نزدیکانش به دست گروهی که به لباس رزمندگان فلسطینی درآمده اند کشته می شود. خواهر و دختر ژاکوب، سارا، از این حمله جان سالم به درمی برند. رزمندگان فلسطینی که درمی یابند هدف صهیونیست ها از این ماجرا برانگیختن افکار عمومی علیه مبارزه آنها است مسببان اصلی واقعه را افشا می کنند و....
خلاصه داستان: حسین پناهی دژکوه، نویسنده یکلاقبای خیالباف و شاعر ناکامی است که شبی در خلوت تنهایی، در اوج خیال بافی، آدمی به نام غلومی خلق میکند، که همه جا مثل سایه به دنبال اوست.از طرف دیگر دوست حسین که قصد ازدواج با دختر همسایه را دارد.او به اصرار دوست ناشرش در محفلی شاعرانه شرکت میکند و در آنجا،..
خلاصه داستان: یک بسیجی تبلیغاتی به نام «قاسم»(علیرضا اسحاقی) به جبهه اعزام میشود. با وجود این که کار او تبلیغات و گرفتن عکس از صحنههای درگیری رزمندگان با سربازان عراقی است ولی برای کمک به خط مقدم میرود. دوربین او تمام ماجرا را فیلم میگیرد.
خلاصه داستان: رستم، گروهبان بازنشستهی ارتش، با خاتمهی جنگ در وضع روحی ناراحت به زادگاهش باز میگردد. همسر او كه سرپرستی فرزندشان را به عهده داشته، در كارگاه تعویض روغنی برادرش به كار مشغول است. رستم تصمیم می گیرد زمینی را كه سالها پیش قولنامه كرده باز پس بگیرد، اما طرف دیگر قرارداد خواست او را اجابت نمی كند. رستم و پسر چهارده سالهاش به جنگل، بر سر زمین می روند و...
خلاصه داستان: «مهریه بی بی» داستان یک قطعه زمین متعلق به پیرزنی به نام «بی بی» است که از شوهرش به او ارث رسیده است. از طرفی دیگر، داماد او با مشکل مالی روبه رو می شود و برای خلاصی از این مشکل، تصمیم دارد دخترش کوکب را به عقد یک مرد مسن درآورد. زمانی که بی بی از این ماجرا باخبر می شود برای نجات نوه اش از یک ازدواج تحمیلی، تصمیم می گیرد قطعه زمین خود را بفروشد،
خلاصه داستان: احمد حشمتی، آدم فقیری است که بهطور اتفاقی مجسمه گرانبهایی را پیدا میکند و آن را به خانهاش میبرد تا در فرصت مناسب به پول نقد نزدیکش کند، اما کوششهای او برای فروش مجسمه که با همکاری آدم طماعی به نام ارشد صورت میگیرد، بینتیجه میماند. رفتار مشکوک این دو نفر توجه دیگر ساکنان خانه را جلب میکند و...
خلاصه داستان: ماشاءالله ایرانمنش از کرمان راهی پایتخت میشود تا ارث پدریاش، آپارتمان شمارهٔ ۱۳ را بفروشد و کارگاه تراشکاری کارفرمای خود را در زادگاهش خریداری و با دختر محبوبش ازدواج کند؛ اما آپارتمان به دلیل وجود ساکنان مجتمع که آدمهای بدقلقی هستند فروش نمیرود.