خلاصه داستان: به منظور مقابله با تبلیغات نیروهای دشمن مبنی بر بی تحرکی نیروهای ایرانی، یک گروه از رزمندگان جنگهای نامنظم مأموریت مییابند طی عملیاتی در درون خاک دشمن، پالایشگاه شهر کرکوک را به آتش بکشند. گروه پس از مجاهدتهایی و گذراندن حوادثی به شهر نزدیک میشوند. در اینجا کردهای مسلمان عراقی به کمک آنها میآیند و همه دست در دست یکدیگر مأموریت را به سلامت به انجام میرسانند و با به جا گذاشتن سه شهید، بازمیگردند.
خلاصه داستان: سعید فرزند یک خانواده متمکن در یک حادثه رانندگی باعث مرگ مردی میشود و میگریزد. پلیس از روی نشانه اتومبیل، پدر سعید را به اتهام قتل دستگیر میکند. وقتی موضوع روشن میشود سعید به جای پدر روانه زندان میشود. کوشش پدر سعید برای جلب رضایت همسر و برادر مقتول بینتیجه است، تا این که ...
خلاصه داستان: امیر و مریم قرار است با هم ازدواج کنند اما روز عروسی، شهر توسط دشمن موشک باران میشود و مردم، شهر را خالی میکنند. ولیکن مریم با وجود خطرات ناشی از موشک باران ترجیح میدهد که عروسی برگزار شود...
خلاصه داستان: جلال سعیدی که در گذشته پاورقینویس مطبوعات بوده است، حاضر نیست خود را با شیوهٔ جدید نوشتاری آنها تطبیق دهد و دچار مشکل میشود. اصرارهای همسرش و نویسندهٔ جوانی که پیش از این شاگردش بوده نیز راه به جایی نمیبرد و او دست از نوشتن برای مطبوعات میکشد...
خلاصه داستان: آفاق با جوانی به نام عادل زندگی میکند. آفاق از کودکی، عادل را بزرگ کرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طریق دزدی گذران میکنند. عادل با دختر جوانی که خانواده فقیری دارد، آشنا میشود و به او دل میبندد. آفاق برای آن که امکان ازدواج آن دو را فراهم کند...
خلاصه داستان: محمود، که نقاش ساختمان است و از همسرش زهرا جدا زندگی میکند، تصمیم دارد برای کار به ژاپن برود. محمود همسرش را به محضر میبرد تا او را طلاق بدهد، ولی محضردار گواهی عدم حاملگی زن را میخواهد و آنها ناگزیر به آزمایشگاه میروند. جواب آزمایش زهرا، به رغم تصور آنها، مثبت است و زن و شوهر جوان چاره را در سقط جنین میبیند، اما هزینه سنگین سقط جنین و توقیف پزشکی که به آنها معرفی شده موجب میشود که...
خلاصه داستان: داستان این سریال دربارهٔ زندگی دختری است به نام لیلا که پس از بمباران شدید محل زندگیاش در جنوب کشور و کشته شدن تمامی اهالی آن به پیرمردی پناه میبرد و از او برای یافتن خواهرش که در شمال کشور زندگی میکنند کمک میگیرد…
خلاصه داستان: رضا توسط دوست دورهٔ جوانی اش صادق خان به تهران دعوت میشود. بیست سال پیش، رضا سه روز قبل از عروسی با طلعت به زندان افتاده و پس از آزادی در شوشتر مانده است. رضا پس از ورود به تهران به دست چند مرد زخمی میشود و خود را به محل کار طلعت در یک خیاط خانه میرساند، و طلعت و دخترش نگین را ملاقات میکند. نگین که...