خلاصه داستان: سروان «ناصر محمدی» (با بازی عبدالرضا اکبری) یکی از کارآگاهان اداره آگاهی است که با همسرش و دخترشان زندگی میکند. او طی مأموریتی، مسئولِ پیگیری قتلِ یک نوازندهٔ ارکستر سمفونیک میشود که جسد سوختهاش را در محل تخلیهٔ زباله پیدا کردهاند. وی در طول بررسیهای خود، به محل ارکستر سمفونیک هم سر میزند و در آنجا ...
خلاصه داستان: حسام برای درمان بیماریاش مجبور است به خارج از کشور سفر کند. سارا همسر او مخارج سفر او را تأمین میکند، اما میگوید که این پول را از محل ارثیه پدرش به دست آوردهاست. حسام بهبودی مییابد سارا پنهان از چشم شوهرش با کار سخت و مداوم خیاطی سعی میکند بدهیهای خود را پرداخت کند. گشتاسب مردی که به سارا کمک مالی کردهاست متهم به ...
خلاصه داستان: مریم یک دختر شش ساله است که خانوادهاش را در جنگ از دست داده و در پرورشگاه زندگی میکند. او به فرشته (افسانه بایگان) که بچهاش را از دست داده و در ساختمان روبهروی پرورشگاه اقامت دارد، علاقه دارد اما نسرین و همسرش میخواهند وی را به فرزندخواندگی قبول کنند، مریم هم برای رسیدن به فرشته تمام تلاشش را میکند تا آن را بدست آورد...
خلاصه داستان: در پی اختلاف و جدالی که بین دو گروه از قاچاقچیان مواد مخدر پیش میآید به پاسگاه مرزی اطلاع داده میشود که محمولهای از مواد مخدر در حال عبور از مرکز کشور است..
خلاصه داستان: در سال ۱۳۲۰، در موقع اشغال ایران توسط ارتش متفقین، یک بازیگر روسی به نام کاترین در تماشا خانهٔ اطلس کشته میشود و مأموران پس از بازرسی مقدماتی از پیگیری ماجرا امتناع میکنند. وصالی، کارگردان تماشاخانه، تصمیم میگیرد موضوع را دنبال کند. او در مییابد که فاروقی، شوهر کاترین، که سالها پیش از او جدا شده به تازگی فوت کرده و دختری به نام نفیسه از او ماندهاست...
خلاصه داستان: احمد که از زندان آزاد شده میخواهد همسرش را طلاق بدهد اما پرویز که دوست احمد است قصد ترک مواد مخدر و تشکیل زندگی داشته ولی هر دوی آنها به یک گروه قاچاق مواد مخدر میپیوندند و …
خلاصه داستان: سعید که بر اثر بمبهای شیمیایی نابینا شده به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام میشود. لیلا خواهر سعید که سال هاست در آلمان با شوهر آلمانی و پسرشان یوناس (یونس) زندگی میکند، سعید را در آسایشگاه میبیند. بین سعید و یونس رابطه عاطفی عمیقی برقرار میشود. یکی از همرزمان بسیجی سعید قصد دارد...
خلاصه داستان: جاهل خان در تماسی با ناظم مدرسهٔ ابتدایی اندیشه از او میخواهد که مدرسه را تعطیل کند. جاهل خان تعدادی بخاری به مدرسه اهدا میکند و از آن پس کتابهای درسی بچهها ناپدید میشود. به توصیهٔ مسئولان مدرسه از بین بچهها گروه انتظامات تشکیل میشود تا حافظ کتابهای درسی باشد. عینکی و دوستانش در...