خلاصه داستان: پدری برای سامان دادن به زندگی گذشته خود به دیدار تنها فرزندش به آلمان میرود. پسر که مردی شده است به استقبال او میآید. شب دو کارگر نژادپرست به پدر حمله میکنند و کار او به بیمارستان کشیده شده و تمام مدارک و پولهای پدر به سرقت برده میشود و پسر برای فراهم کردن هزینه معالجه او در بیمارستان، به هم کلاسیهایش روی میآورد؛ اما نتیجهای نمیگیرد...
خلاصه داستان: الله قلی خان پیرمرد تنها و بد اخلاقی است و همه بچه های محله از او می ترسند. روزی پولی از جیب الله قلی خان به داخل جوی آب می افتد، پسر بچه ای آن را پیدا می کند و…
خلاصه داستان: یک دانشمند روسی قرار است با یک مأمور آمریکایی ملاقات کند. با دخالت مأموران کا.گ. ب این قرار به هم میخورد و دانشمند روسی متواری میشود. او قصد دارد از طریق ایران خود را به آبهای خلیج فارس برساند. از یک سو مأموران سیا به دنبال او هستند. از سوی دیگر مأموران ویژه ایران از ماجرا آگاه شده و وارد عمل میشوند و …
خلاصه داستان: «کمال» و «جمال» دو برادر دو قلو هستند کاملاً شبیه به هم، اما با دو نوع روحیه و اخلاق متفاوت. «جمال» که بهیار بیمارستان است پیکر مدهوش پیرمردی را در خیابان مییابد. او پیرمرد را به بیمارستان می رساند و از مرگ نجات میدهد. برادر پیرمرد به همراه وکیلش که مردی دغلکار است چشم به مایملک و خانه قدیمی و بزرگ او دارند. پیرمرد که آدم لجبازی است برای قدردانی از کمکهای «جمال» تصمیم میگیرد خانه خود را با قیمت اندکی به او بفروشد.
خلاصه داستان: خانوادهای فقیر که زندگی کولیواری را اختیار کردهاند، از زادگاه خود دور افتادهاند. آنها در قلمرو «خسروخان» یک قاچاقچی با نفوذ مجبور میشوند در ازای بازپس گرفتن کامیون که تنها وسیله کسب و کارشان است، دختر جوان خانواده را به عقد قاچاقچی درآورند. «حبیب» (منوچهر حامدی) پدر پیر خانواده که زمانی برای خود پهلوان بوده با این معامله مخالف است، ...
خلاصه داستان: اکبر آقا که در یزد شیرینی پزی دارد از ترس دردسرهای بچه دار شدن، تن به ازدواج نمی دهد، در صورتی که برادر کوچکش اصغر آقا در اصفهان دارای همسر و چند فرزند قد و نیم قد است. اصغر آقا طی تماسی دعوت می کند تا اکبر برای متأهل شدن و ضمناً انجام کاری به اصفهان برود. اکبر با اتوبوس راهی اصفهان می شود، اما در اتوبوس به خواب می رود و خواب می بیند که...
خلاصه داستان: حسین در آستانه ازدواج دومش ـ با فرشته دختر دایی اش ـ از طریق یكی از همسایه ها درمی یابد پسرش رضا برخلاف تصور او، زنده است و نزد دوست صمیمی اش احمد و همسرش مریم، زندگی می كند....